روزنگاشت یک بیست ساله

باشد که انسان بهتری باشیم

روزنگاشت یک بیست ساله

باشد که انسان بهتری باشیم

در این بلاگ سعی میکنم مطالب مختلفی در زمینه های روانشناسی،یادگیری زبان دوم و سوم و...و علم و دانش بنویسم. همچنین پیشنهاد فیلم و کتاب خوب هم دارم. امیدوارم مطالب مفید باشند و لذت ببرید.

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
۰۴
بهمن

دختری درون من است  با چشمانی به سیاهی فضای بیکران و موهایی به تاریکی شب. فرزند ماه 🌚 است و از تنهایی در شب بیشتر از هر چیزی خوشش می آید. اکثر مواقع خیره میشود به هیچ چیز و در مورد همه چیز فکر میکند. بالاترین خوش بختیش قدم زدن زیر باران در حال گوش کردن به موسیقی است. زندگی را ساده می‌گیرد اما ساده نیست. زیاد گریه می‌کند و من به برق چشمان بارانی اش ایمان دارم.

دوستش دارم بیشتر از تمام قسمت های دیگر وجودم. بعضی اوقات تنها دلیل زنده بودنم است و تنها دلیل امیدم به آینده. تا وقتی که هست تا با لبخند محزون خود،من در حال غرق شدن در دریای اشک را در آغوش بگیرد.

  • نیوشا کاظمی زاده
۰۳
بهمن

شجاعت،بعضی وقت ها خیلی واژه عجیبی به نظرم می رسه. 

یادمه وقتی بچه بودم از تکون خوردن برگ درخت ها تو شب میترسیدم. اما یه شب مامانم منو برد بیرون و گفت:«به نظرت چی میتونه لای شاخه ها باشه که بتونه بهت آسیب برسونه؟» گفتم نمیدونم. گفت:«دقیقا! همین ندونستنه که باعث ترست میشه. هر موقع ترسیدی جای فرار کردن یه نگاه دوباره بنداز. ببین چی کار میتونی بکنی که دیگه نترسی.» از اون موقع هر موقع ترسیدم سعی کردم ببینم آیا واقعا دلیلی واسه ترس هست یا نه. یه وقتایی هست. 

ریسک زیادی تو یه کارایی هست. ولی بعد یه مدت فهمیدم حتی اگه ریسک زیاده باید انجامش بدم. چون اگه یه کارایی رو نکنم بعد یه مدت به خودم میام میبینم زندگی نمیکنم. مرده ام قبل از مردنم. و به نظرم این بدترین نوع مردنه.

یه داستان دیگه هم از بچگی یادم میاد. رفته بودم تو طبیعت با خانواده. یه تپه کوچیک بود و پایینش یه نهر آب. خیلی دلم میخواست بپرم اون ور نهر. خیلیی. ولی نپریدم. میترسیدم لباسام و کفشم خیس بشه. الان میتونم اون فاصله رو با یه قدم معمولی طی کنم. بزرگ تر شدم ولی هنوز حسرت پریدن از اون جا و شجاع نبودن اون روزم یادمه. الان هر کی ازم بپرسه شجاعت یعنی چی میگم یعنی پریدن.

شایدم به خاطر همینه که هر کار مهمی میخوام بکنم یهو میپرم توش. بعد که مجبور شدم انجامش بدم میرم هزارتا کتاب میخونم که چطور خوب انجامش بدم.

  • نیوشا کاظمی زاده
۰۳
بهمن

من یک انسان هستم. بیشتر از آن چیزی که می‌خواهم به آن اعتراف کنم ضعیف،ترسو،فانی و آسیب پذیر هستم. اما ذهنی بزرگ دارم و بصیرتی بزرگ تر. خیلی از مواقع هم آن قدری شجاع و قوی هستم که خودم هم نمی‌توانم باورش کنم. 

شاید بهترین کاری که می‌توانم بکنم؛یا شاید هم تنها کار این باشد که آجری باشم برای پله ای که بشریت در حال ساخت به روی آسمان است. اگر چه همیشه صدایی در درونم خواهد خواست که رهبر و مهندس سازنده کل پله باشم. و همین طور صدایی که می‌گوید بالاتر نرو؛پرواز نکن؛قایم شو و نگذار دیده شوی.

امیدوارم هر روز بتوانم به هر دو این صدا ها گوش فرا دهم و در آخر موفق از این پارادوکس بیرون بیایم و واقعی باشم. خودم باشم... .

  • نیوشا کاظمی زاده
۰۳
بهمن

این روز ها به هر جا می نگرم کسی در حال گریه کردن است. خانه کسی را سیل برده و خانه دیگری در آتش می سوزد. به نظر می رسد کل دنیا در حال سقوط است. اما شاید بهترین کاری که میتوانیم بکنیم جمع کردن شجاعت درونی و باز کردن دست هایمان باشد و داشتن امید که دست هایمان به بال تبدیل شده و آخر سر بتوانیم پرواز کنیم. آرزویی که به اندازه انسانیت عمر دارد. آزادی... .

  • نیوشا کاظمی زاده
۳۰
دی

سلام. به وبلاگ من خوش آمدید. من نیوشا کاظمی زاده هستم. بیست ساله. دانشجوی زبان روسی دانشگاه علامه طباطبایی. 

 

smileyامیدوارم لحظات خوبی رو در کنار هم داشته باشیم. سعی میکنم هر روز یک پست بگذارم و اندکی هم که شده به اطلاعات شما اضافه کنم.

  • نیوشا کاظمی زاده